موقعیتهای مرزی، رخدادهای بحرانی و خاصی هستند که انسان در آنها، خودِ اصیلِ وجودیاش را بروز میدهد. موقعیتهایی چون مرگ، شانسها و بحرانهای بزرگ، حوادث ناگوار و کشاکش های شدید، مواجهه با وجدان، ایستادن چشم در چشم عشق و...، همه موقعیتهای گریزناپذیری هستند که در نقطه صفر مرزیِ عبور از یک موقعیت عادی به موقعیت عادی دیگر اتفاق میافتند و در حین تجربۀ اضطراب ناشی از آنها، تکیهگاههای اعتباری و تصورات قالبی انسانها فرومیریزد و امکان تجربهها و منظرهای نو همچون امکان تجربۀ فراسوی محدودیتها یعنی تعالی و هستی در خود شکل میگیرد.
اما مهمترین نکته، واکنش ما و نحوه مواجهه ما با آنهاست. در این موقعیتها هیچکس نمیتواند به داد دیگری برسد و همه ما عمیقا تنهاییم!
موقعیتهای مرزی میتواند شرایط مناسبی برای فرونهادنِ کلیشهها و نقشهای مشابه و مطابق عرف ایجاد کند، کلیشههایی که تدریجاً همه ما را شبیه هم کرده و از ما آدمیانی میانمایه و متوسطالحال و همرنگ جماعت ساختهاند.
ما در هر نفسی که میکشیم از شش جهت در محاصرهی مرگیم و اگر غفلت بگذارد به این حصر خانگی و قرنطینهشدگیِ ابدیمان پی خواهیم برد.
ما در همین حین که با نهایت امید و اشتیاق، برای زنده ماندن میجنگیم، باید به مقام پذیرفتن هم برسیم و در اوج میل به زندگی، وصیتنامه های مان را هم آماده کنیم.
دکتر عبدالحمید_ضیایی
کرونا تذکری بر مرگ آگاهی
سقراط میگفت: فلسفه، ممارست برای مرگ است. فیلسوف، این "عاقلترین" انسان به زعم سقراط، همان که شیفتهی دانش است و بر جهل خویش از همه کس واقفتر، گویا برای مرگ، تا مرگ، ممارست مینماید. مواجهه با مرگ شاید مهمترین مواجهه آدمی است. چنانچه بزرگان گفتهاند، "مرگ آگاهی" از ویژگیهای مهم انسان است و این آگاهی بر زندگی او اثری شگرف دارد. برای آدمی، مرگ، اگر نگوییم بیشتر، به اندازهی هستی، مهیب است.
در این حال، ناگاه هستی، هستندهای به نام کرونا را "پدیدار" مینماید یا به عبارتی دیگر هستندهای بهنام کووید 19 "ظهور" میکند و فرشته مرگ، بسیاری از هستندگان، آدمیان را به کام میکشد، میرندگان را. این حیرت را برمیانگیزد که این هستنده، کرونا، است که در ساحت هستی، میهستد یا این که این مرگ است که به یاری این هستنده، کرونا، میمرگاند. هستیدن در مواجهه با مرگیدن.
در این مواجهه، جمعی به نیایش روی میآورند. بعضی برای خویش و بعضی برای خویش و دیگران. باشد که خدایان آنان را بپایاد. برخی به دور از دیگران، خود را در پستوها نهان نمودند در امان. بعضی بهدنبال سوداگری با احتکار و گرانفروشی دارو، دستکش، ماسک، و آذوقه. مردمانی دیگر با هجوم به فروشگاهها در پی انبار نمودن ارزاق و ملزومات و دیگرانی در پی ... همگی از ترس این ویروس و مرگ. اینان بسیاراناند.
لیک هستند آدمیانی که خطر کردند در خط مقدم، نگاهبانی کردند مردمان بیمار را، چه از روی وظیفه، چه اعتقاد، چه عشق. عدهای در تلاش و پژوهش، شاید بیابند دارویی، واکسنی، برای علاج یا پیشگیری از این بیماری. و هستند کسانی، در پی یاری به محرومان و مسکینان، شاید در این غوغا، مرهمی باشد بر رنجهایشان. و اندک مردمانی در این اندیشه که انسان چه کرده با این هستی، که حال، هستی با چنین هستندهای، هستی او را تحدید مینماید و اینگونه مرگ را با هستی همراه.
علی ایحال، دیر یا زود این رویداد خواهد گذشت. لیکن شکی نیست که تاریخ را به دو بخش منقسم خواهد نمود: جهان پیشا کرونا و جهان پسا کرونا. یقینا این اتفاق بر همه چیز تاثیر خواهد گذاشت. روابط اجتماعی، عواطف انسانی، فقر، ثروت، اخلاق، هنر، عدالت و... عجب اینکه سقراط، این "متفکر اصیل" در اینجا از زندگی سخن نمیگوید و فلسفه را با مرگ، توصیف مینماید. سقراط بهطرز ظریفی تذکر میدهد که اضطراب و ترس از مرگ و شیوهی مواجهه با آن، زندگی آدمی را میسازد. شیوهی مواجهه با مرگ، ممارست فیلسوف است برای مرگ. در اصل، زندگی ممارست برای مرگ است. چنانچه سقراط، خود، با مرگ خویش، زندگانیاش را توصیف نمود.
و اما سوالی خودنمایی میکند. در این روزگار غریب، زمانه کذب رسانهها، بیاعتباری دولتها، ناکارآمدی سازمانها و ناتوانی دانش و تکنیکها در برابر بلایا، آیا بهراستی، انسان مدرن، در مواجهه با مرگ، بهتر از گذشتگان، عمل نمود؟
فرهادناطقی